امروز یه سایت عجیب پیدا کردم که فکر آدم رو

میخونه.خیلی برام جالبه. اگه شما راز این جادو رو

میدونین برام بنویسین.منتظرم.

 

http://www.fal.maghsad.com/




تاریخ: پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 بوی شوم امتحان آید همی/ یادصفرمهربان آید همی

مازتعلیم و تعلم خسته ایم / دل به امید تقلب بسته ایم

مابرای کسب مدرک آمدیم / نی برای درک مطلب آمدیم


 




تاریخ: پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

ایوان تهی است و باغ از یاد مسافر سرشار
در دره‌ی آفتاب، سر بر گرفته‌ای:
کنار بالش تو، بید سایه‌فکن از پا درآمده است.
دوری
تو از آن سوی شقایق دوری.
در خیرگی بوته‌ها
کو سایه‌ی لبخندی که گذر کند؟
از شکاف اندیشه، کو نسیمی که درون آید؟
سنگریزه‌ی رود، بر گونه‌ی تو می‌لغزد
شبنم جنگل دور، سیمای تو را می‌رباید
تو را از تو ربوده‌اند و این تنهایی ژرف است.
می‌گریی
و در بیراهه‌ی زمزمه‌ای سرگردان می‌شوی.


سهراب سپهری

 

 




تاریخ: پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 سلام ؛

حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

... طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

می خواهم تنها بمانم

در را پشت سرت ببند

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام!

حال من خوب است

 

اما تو باور نکن ...




تاریخ: شنبه 26 آذر 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است ...
... و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
... ... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی ...
در دلـت بخنــدی
به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت
صف کشیده اند ...
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند




تاریخ: جمعه 25 آذر 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می پرسد: «در کیسه ها چه داری». او می گوید « شن».

مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد. بنابراین به او اجازه عبور می دهد.

هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا . . . . .

این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.

یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او می گوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی می گوید: دوچرخه!

 بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند.




تاریخ: جمعه 25 آذر 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 به یاد داشته باش

من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام.

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.

تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

 

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند، نه آرزوهایشان.

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى.

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه.

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.

می‌توانى دوستم داشته باشى، همین گونه که هستم و من هم.

می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.

چرا که ما هر دو انسانیم.

این جهان مملو از انسان‌هاست، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی ‌صادرکنی و من هم.

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.

دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند.

حسودان از من متنفرند، ولى باز می‌ستایند.

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.

من قابل ستایشم و تو هم.

یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد.

به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى، همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.

نامت را انسانى باهوش بگذار، اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى، و یادت باشد که این‌ها رموز بهتر زیستن هستند.

مهاتما گاندی




تاریخ: جمعه 25 آذر 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 اگه سربزیر و متفکر و توی خودش باشه، میگن: افسردگی داره، روانیه، سیماش قاطیه!

اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه، میگن: جلفه، دلقکه، هجوه!

اگه چاق و اضافه وزن داشته باشه، میگن: شکموئه، پرخوره، مال مفت تور کرده! 

اگه لاغر و جمع و جور و میزون باشه، میگن: کنسه، نخوره، حمال وارثه! 

اگه از حقش دفاع کنه و زیر بار زور نره، میگن: جنجالیه، با همه دعوا داره، خروس جنگیه! 
 اگه از حقش بگذره و گذشت کنه، میگن: بی عرضه س، حیف نون و دست و پا چلفتیه! 

 اگه اهل تحقیقات و کتاب باشه، میگن: اینو، واسه ما شده آقای مطالعه! 

اگه با عیالات متحده ش مشکلی نداشته باشه، میگن: زن ذلیله، زن نگرفته، شوهر کرده!

اگه مرد سالار و حرف، حرف خودش باشه، میگن: انگار کلفت آورده!

اگه دست به جیبش خوب باشه و به مردم کمک کنه، میگن: پول پارو میکنه، اهل زد و بنده!

اگه اهل بریز و بپاش و ولخرجی نباشه، میگن: پولهاشو انبار میکنه، جون به عزرائیل نمیده!

اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه، میگن: معاشرتیه، فوق العادس، دوست داشتنیه!

اگه راست و درست و بی کلک باشه، میگن: هیچی نمیشه، به درد لای جرز میخوره!

و بالاخره اگه هر روز ایمیل میزنه نمیگن مارو دوست داره به یادمون هست،میگن : 
بیکاره ، معلوم نیست کی کار میکنه




تاریخ: جمعه 25 آذر 1390برچسب:,
ارسال توسط رضا

 

این وبلاگ متعلق به گروه اینترنتی چهره سبز میباشد. برای انتقال به صفحه اصلی گروه اینجا کلیک کنید.

This weblog is belonging Green Face group. For transfer to home page click here

 

 .




تاریخ: شنبه 11 تير 1385برچسب:چهره سبز ,
ارسال توسط رضا

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



javahermarket